منم! پهلوون روزای سخت🥊💪🏻
سلام عزیزای دل خودم، خوبین خوشین😍؟؟
من روزای خیلی سختی رو میگذرونم ولی به هرچیزی چنگ میزنم که حال خودمو بهتر کنم و گرفتار یه روحیه درب و داغونی نشم. دوره فیتنسم تموم شد، وااااقعا عالی بود...🏋🏻♀️
خب این مدت همش کتاب میخونم و فیلم میبینم...😬 کتاب دشمن عزیزو خوندم و به همتون توصیه میکنم بخونیدش که فووووق العادس. 👌🏻
از خرده ریزای عروسی(اهواز) نوبت آرایشگاه گرفتم و بیعانه دادیم. قرار شده یه بارم بریم خودمو ببینه.
تشریفات و آتلیمم انتخاب کردم. ولی هنوز اقدام نکردم. علی دور خودش دیوار کشیده😬 نمیاد سراغی ازم نمیگیره... و این بی معرفتیش داره روحمو میخوره😒 اما چاره ای نیست. میدونم به این زمان بشدت احتیاج داره. دعا میکنم هرچه زودتر دوتامون به آرامش برسیم و بیشتر از این حرفا قدر هم بدونیم👫💞
و امااااااااا خبرای جدید این روزا پر از اتفاقه دور و برم: دوست صمیمیم (ن) که همیشه پیاده روی میرفتیم با هم نامزد کرده👰🏻😍وااااقعا خوشحالم براش. الان شهرستانن، هفته بعد میاد و با هم میریم کلییی میگردیم واسه لباس و خریدامون.
بعدا اینکه بابا و دایی حاجی رفتن شهرستان برای انتقالیم، من استرس داشتم و مامانم خیلییی دعا و نذر میکرد. ولی متاسفانه شاکی خصوصی دارم:( ولی نا امید نمیشم و توکلن به خداس💝 از لطفش نا امید نمیشم.امروز با اینکه با این خبر مواجه شدم ، ولی نذاشتم حالم بد بشه! طی یه تصمیم صد درصد یهویی و با تشویقای مامانم من ارشد زبان تهران ثبت نام کردم. تو یه موسسه، پکیجمو زودی میفرستن باید بشینم سفت و سخت بخونم و دی و بهمن برم امتحان بدم اگه معدلم به حد نصاب برسه و قبول شم دانشجوی ترم دو میشم اگه نه که هیچی.امتحانامم همینجا کرج میرم میدم. متاسفانه به خاطر کارم نمیتونم ریسک کنم و کنکور سراسری بدم، با اینکه میدونم حتما قبول میشم. ولی ممکنه از اداره باهام همکاری نکنن و اینکه در اونصورت کلاسارو حتما باید برم. ولی اینجوری حضور الزامی نیست. و من نمیخوام بین کارشناسی و ارشدم فاصله بیفته. اینه که امروز بالاخره ثبت نام کردم❤️ و از لحظه ثبت نام به بعد با وجود استرسی که دارم ولی واقعا خوشحالم. میدونم دورم شلوغه. کارای خونه ازیه طرف، مهر به بعد مدرسه دارم خودش یه طرف، خریدای عروسی و خونه چیدن و کلی کار دیگه. ولی این بین میتونم تمرکز کنم و پکیجو بخونم که ایشالا قبول شم🙏🏻
بعد از ثبت نام با بابا صحبت کردیم، شهرستان بودن، رفته بود از مغازه ی دوستش برای بوفه جدید مامان ظرف بگیره. منم سفارش کردم برام جای دستمال کاغذی و سطل زباله بگیره آخه من شوش چیزی نپسندیدم، دیگه عکس فرستاد و اونم انتخاب کردم. بعدش تو این وضع و اوضاع مامان و فانینا رو استخر مهمون کردم🏊🏻♀️ الان یک عدد له عالم داره با موهای خیس داره مینویسه.
یه دونه کتاب جدید از قفسه بیرون کشیدم که شروع کنم بخونم.
کلاس رقصمم ثبت نام کردم که از شنبه ایشالا برم.
باید میوه و ظرف برای مربا بگیرم. و شروع کنم سبزی خشک کردن.
پر حرفیام و از این شاخه به اون شاخه پریدن های من رو ببخشید🙏🏻🙏🏻😻😻.
دوستون دارم. و نیازمند انرزی مثبتاتون.